جدول جو
جدول جو

معنی پشت لا - جستجوی لغت در جدول جو

پشت لا
خرده و تکه ی چوب که از بریدن چوب درختان در نجاری پدید آید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشت سر
تصویر پشت سر
عقب سر، پس سر، پشت گردن، در پی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت رو
تصویر پشت رو
پشت آستر و رویه، وارونه، واژگونه، پشت و رو
پشت و رو کردن: برگرداندن و وارونه کردن جامه یا رویۀ لباس که پشت آن به رو بیاید، کنایه از خلاف واقع نشان دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت پا
تصویر پشت پا
عقب پا، مقابل کف پا، پس پا، روی پا
در ورزش در کشتی فنی که برای زمین زدن حریف به کار می رود و پا را پشت پای او می گذارند و او را به عقب می رانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشت پا
تصویر هشت پا
اختاپوس، نوعی جانور نرم تن دریایی و بزرگ، با بدن گرد، سر بزرگ نرم و هشت بازوی دراز و نیرومند، اختاپوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت خم
تصویر پشت خم
آنکه پشت خود را خم کرده یا غوز درآورده، خمیده پشت، گوژپشت
پشت خم پشت خم: نوعی راه رفتن با پشت خمیده برای پنهان بودن از چشم دیگران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت دار
تصویر پشت دار
پشتیبان، پشت وپناه، چیزی یا کسی که دارای پشت وپناه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت گلی
تصویر پشت گلی
چیزی که به رنگ پشت برگ گل سرخ باشد، سرخ کم رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(پُ)
آهنی باشد چون چند شانۀ بهم پیوسته گرفتن گرد و موی زاید را از ظاهر بدن اسب و استر و غیره. قشو. فرجول. کبیجه. فرجون
لغت نامه دهخدا
(پُ)
وارونه. وارون. واژون. باژگون. باژگونه. اشن : پیراهنت را پشت رو پوشیده ای
لغت نامه دهخدا
(پِ رِ)
قسمی مرغابی است
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ کَ)
نام دیهی در تنکابن. و بدانجا درختان مرکبات بسیار است. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 24 و 106)
لغت نامه دهخدا
(پُ پُ)
نام قریه ای است به یازده فرسنگی میانۀ شمال و مغرب بشکان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(پُ تِ)
پشت پای. ظاهر قدم (مقابل کف پا). قدم. (مهذب الاسماء). حماره:
گهی بر طارم اعلی نشینیم
گهی بر پشت پای خود نبینیم.
سعدی (گلستان).
، مخنث. حیز. (برهان قاطع). بغا. تاز. کنده:
یک شبی گفت کای فلان برخیز
خارش پشت پای بنشانم
گفتمش حلقۀ در خاصت
کند کرده ست تیزسوهانم.
روحی ولوالجی.
- دیده بر پشت پا داشتن، سر از شرم و خجلت فروافکندن:
به پیران پشت از عبادت دوتا
ز شرم گنه دیده بر پشت پا
چراغ یقینم فرا راه دار...
سعدی (بوستان).
- آش پشت پا، آشی که بشگون و تفأل پس از مسافری پزند و کسان و همسایگان و فقرا را فرستند و یا بخانه خوانند خویشان و اقربا را. آشی که بروز سیم پس از رفتن مسافری به سفر برای سلامتی او پزند.
- پشت پاپزان، آئین و رسم پختن آش پشت پا
لغت نامه دهخدا
تصویری از پشت رو
تصویر پشت رو
واژگونه، وارونه
فرهنگ لغت هوشیار
صورتی پر رنگ قرمز کم رنگ سرخ روشن آلا آل، کرمی است در آمریکا و مصر و هندوستان که بر زراعت پنبه خسارت وارد میسازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت پا
تصویر پشت پا
قدم، عقب پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت ناو
تصویر پشت ناو
پشت مازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت خم
تصویر پشت خم
خمیده پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشت لو
تصویر هشت لو
(گنجفه) ورق بازی که دارای هشت خال است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشت پا
تصویر هشت پا
اختاپوط راگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت کلان
تصویر پشت کلان
تشی سیخول ریکاسه دلدل
فرهنگ لغت هوشیار
قوه بانجام رسانیدن کاری آغاز کرده پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه معتمد
فرهنگ لغت هوشیار
قفا پشت گردن پس سر، در عقب مقابل پیش رو روبرو، نهانی در خفا در غیاب مقابل روبرو آشکار. یا پشت سر کسی دیدن، زوال کسی را دیدن، یا در پشت سر کسی. در غیاب او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت بام
تصویر پشت بام
استعمالی است بمعنی بام وسطح بام
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت ظهر پای، تیپا لگد، حیز و مخنث. یا آش پشت به پشت دادن، آشی که روز سوم پس از رفتن مسافر پزند و بفقرا و همسایگان دهند
فرهنگ لغت هوشیار
آهنی مانند شانه که پشت اسب و استر و مانند آنرا خارند و پاکد کنند قشو فرجول کبیجه فرجون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت گلی
تصویر پشت گلی
((~.گُ))
صورتی پررنگ، قرمز کم رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت کار
تصویر پشت کار
((پُ))
پایداری، همت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت رو
تصویر پشت رو
وارونه، واژگونه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت بام
تصویر پشت بام
((پُ))
استعمالی است به معنی بام و سطح بام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هشت پا
تصویر هشت پا
((هَ))
اختاپوس
فرهنگ فارسی معین
معجونی از پنیر، ماست، شیر و دوغ گاوی
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت پا، فنی در کشتی، پیچاندن پا به پشت پای حریف
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهستان جنت روبار شهرستان رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی